به تو عادت كرده بودم

به تو عادت كرده بودم

به تو عادت کرده بودم
اي به من نزديک تر از من
اي حضورم از تو تازه
اي نگاهم از تو روشن
به تو عادت کرده بودم
مثل گلبرگي به شبنم
مثل عاشقي به غربت
مثل مجروحي به مرهم
لحظه در لحظه عذابه
لحظه هاي من بي تو
تجربه کردن مرگه
زندگي کردن بي تو
من که در گريزم از من
به تو عادت کرده بودم
از سکوت و گريه شب
به تو حجرت کرده بودم
با گل و سنگ و ستاره
از تو صحبت کرده بودم
خلوت خاطره هامو
با تو قسمت کرده بودم
خونه لبريز سکوته
خونه از خاطره خالي
من پر از ميل زوالم
عشق من تو در چه حالي

 



نظرات شما عزیزان:

اذر
ساعت22:34---12 شهريور 1393
سلام ممنون بهم سرزدی .وبلاگت عالیه موفق باشی

♥●•٠·˙ OMID ˙·٠•●♥
ساعت22:28---12 شهريور 1393
خدايا وقتي دلت مي گيره چيكار ميكني؟

ميري يه گوشه مي شيني...

هي با نگآت بازي ميكني كه...

يادت بره مي خواستي گريه كني...؟

يه ليوان آب ميخوري كه...

همه بغضاتو قورت بدي...

آنوقت يادت مياد خدايي و بايد تنها باشي...؟

خداجون نميدوني...

اين روزها چقدر خـــــــــــــــــــــــــــدا بودم...



نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






[ چهار شنبه 12 شهريور 1393 ] [ 20:25 ] [ iman ]
[ ]